وَه از آن آیتِ رازی که در آن محفل بود
«مفتی عقل در این مسئله لایعقِل بود»
«عشق می گفت به شرح آنچه بر او مشکل بود»
«خُم می بود که خون در دل و پا در گِل بود»
[5]
ساغر سرخ شهادت به کف مستان است
امشبی را شه دین در حرمش مهمان است
این حسین است که عالم همه دیوانه ی اوست
او چو شمعی است که جانها همه پروانه ی اوست
[6]
شرف میکده از مستی پیمانه ی اوست
هر کجا خانه عشق است همه خانه ی اوست
حالیا خیمه گهش بزمگه رندان است
امشبی را شه دین در حرمش مهمان است
سرخوش از سُکرِ سر اندازِ هو الله احد
دلبرِ دل شده در دامن الله صمد
نغمه «شور حسینی»
[7] است که بگذشته ز حد:
«می وصلی بچشان تا در زندان ابد»
بشکنم، شور شرابی که چنین جوشان است
[8]
امشبی را شه دین در حرمش مهمان است
محرمان حلقه زده در پی پیغامی چند:
«چشم اِنعام مدارید ز اَنعامی چند»
«فرصتِ عیش نگه دار و بزن جامی چند»
که نمانده است ره عشق مگر گامی چند
[9]
در بلاییم ولی عشق، بلا گردان است
امشبی را شه دین در حرمش مهمان است
امشب است آنکه «ملایک در میخانه زدند
گل آدم بسرشتند و به پیمانه زدند»
«با من راه نشین باده ی مستانه زدند»
«قرعه فال به نام من دیوانه زدند»
[10]
یوسفِ فاطمه را ننگِ جهان زندان است
امشبی را شه دین در حرمش مهمان است
هان که گوی فلکِ صدق به چوگان من است
ساحت کون و مکان عرصه ی میدان من است
دیده ی فتح ابد عاشق جولان من است
هر چه در عالم امر است به فرمان من است
[11]
پیش ما آتش نمرود گلِ بستان است
امشبی را شه دین در حرمش مهمان است
«هان و هان ناقه ی حقیم» مجویید حیل
«تا نبرد سرتان را سرِ شمشیرِ اجل»
«پیش جان و دل ما آب و گلی را چه محل؟»
«کار حق کُن فَیَکون است نه موقوف علل»
[12]
بی فروغ رخ او، جان و جهان بی جان است
امشبی را شه دین در حرمش مهمان است
ظهر فردا عملِ مذهب رندان بکنم
«قطع این مرحله با مرغ سلیمان» بکنم
حمله بر شعبده از دولت قرآن بکنم
«آنچه استاد ازل گفت بکن»، آن بکنم
[13]
عاقبت خانه ظلم است که آن ویران است
امشبی را شه دین در حرمش مهمان است
«نقدها را بود آیا که عیاری گیرند
تا همه صومعه داران پی کاری گیرند»
[14]
و به تاریکی شب ره به کناری گیرند
صادقان زآینه ی صدق، غباری گیرند
[15]
صحنه ی مشهد ما صحن نگارستان است
امشبی را شه دین در حرمش مهمان است
گفت عباس که: من از سر جان برخیزم
از «سر جان و جهان دست فشان برخیزم»
«از سر خواجگی کون و مکان برخیزم»
من «ببویت ز لحد رقص کنان برخیزم»
[16]
این چه روح است و کرامت که در این یاران است
[17]
امشبی را شه دین در حرمش مهمان است
در شب قتل، مگر بی سر و سامان زینب
«داشت اندیشه ی فردای یتیمان، زینب»
[18]
گفتی از یادِ پریشانی طفلان، زینب
چنگ می بُرد به گیسوی پریشان، زینب
این چه حالی است که در خوابگه شیران است؟
امشبی را شه دین در حرمش مهمان است
ظهر فردا، قد رعنای حسین است کمان
باز جوید شه بی یار ز عباس نشان
ز علمدارِ خود آن خسرو شمشاد قدان
«که به مژگان شکند قلب همه صف شکنان»
[19]
قرص خورشید هم از خجلت او پنهان است
امشبی را شه دین در حرمش مهمان است
علی اکبر به اجازت ز پدر خواهشمند:
صبر از این بیش ندارم، چه کنم تا کی و چند؟
جان به رقص آمده از آتش غیرت چو سپند
بوسه ای بر لب خشکم بزن ای چشمه ی قند
دستی اندر خم زلفی که چنین پیچان است
[20]
امشبی را شه دین در حرمش مهمان است
«او سلیمان زمان است که خاتم با اوست»
«سر آن دانه که شد رهزن آدم با اوست»
نفس «همت پاکان دو عالم با اوست»
زخم شمشیر و سنان چیست؟ «که مرهم با اوست»
[21]
پس چه رازی است که خنجر به گلو بُرّان است؟
امشبی را شه دین در حرمش مهمان است
شام فردا که رسد، زینبِ گریان و دوان
در هیاهوی رذیلانه ی آن اهرمنان
پرسد از پیکر صدچاکِ شهِ تشنه زبان
«که شهیدانِ که اند این همه خونین کفنان؟»
[22]
جگر رود فرات از تف او سوزان است
امشبی را شه دین در حرمش مهمان است
ساربان است و بیابان و زنان بر شتران
خونِ خورشیدِ روانی به سر نیزه روان
اختران نیزه سوارانِ شبِ راهروان
ماه و خورشید به هم ساخته، در هم نگران
پای در سلسله، سر سلسله ی مردان است
امشبی را شه دین در حرمش مهمان است
او که دربانی میخانه فراوان کرده است
[23]
نوش پیمانه ی خون بر سر پیمان کرده است
اشک را پیرهنِ یوسفِ دوران کرده است
چنگ بر گونه زده موی پریشان کرده است
در دل حادثه مجموعِ پریشانان است
امشبی را شه دین در حرمش مهمان است
***
یارب این شام سیه را به جلالی دریاب
بال و پر سوخته را با پر و بالی دریاب
«تشنه ی بادیه را هم به زلالی دریاب»
[24]
جشن دامادی جان را به جمالی دریاب
که عروسِ شرف از شوقِ حنابندان است
امشبی را شه دین در حرمش مهمان است
ظهر فردا بدنش زیر سم اسبان است
مکن ای صبح طلوع، مکن ای صبح طلوع
پی نوشت ها:[1] نگاه کنید به غزل مولانا با مطلع: «یارب این بوی خوش از روضه جان می آید؟» (غزل 806، چاپ فروزانفر)
[2] همان
[3] نگاه کنید به غزل حافظ:
«زلف آشفته و خوی کرده و خندان لب و مست
پیرهن چاک و غزلخوان و صراحی در دست
برو ای زاهد و بر دُردکشان خرده مگیر
که ندادند جز این تحفه به ما روز الست»
و نیز:
«مطلب طاعت و پیمان و صلاح از من مست
که به پیمانه کشی شهره شدم روز الست
من همان دم که وضو ساختم از چشمه ی عشق
چار تکبیر زدم یکسره بر هر چه که هست»
[4] در منابع مشهور آمده است که آن شب امام و یاران او قرآن می خواندند و مناجات می کردند. «پس حسین تدبیرها بکرد و... و حسین قرآن همی خواند» (طبری، قیام سیدالشهداء، تصحیح محمد سرور مولایی، انتشارات بنیاد فرهنگ ایران، 1359، ص 25)؛ و نیز نگاه کنید به ابی مخنف، مقتل الحسین، ترجمه جودکی، چاپ اول، انتشارات معنا گرا، 1389، ص 183.
[5] نگاه کنید به غزل حافظ با مطلع: «یاد باد آنکه سر کوی توام منزل بود»
[6] تغییر کوچکی در بازگویی بیتی از یک نوحه ی قدیمی که می گفت:
«این حسین کیست که عالم همه دیوانه ی اوست
وین چه شمعی است که جانها همه پروانه ی اوست»
با این تغییر، ضمن رفع اشکالی وزن در مصرع اول، وجه توصیفی بیت نیز مناسب تر می نماید.
[7] در تعزیه ها زبان حال امام (ع) را اغلب در پایه شور می خوانده اند و دلیل نامگذاری های «شور حسینی» و یا «حسینی» برای گوشه های دستگاه شور همین است.
[8] اقتباس از بیتی از غزلی مشهور با مطلع «روزها فکر من این است و همه شب سخنم» که سراینده اش به روشنی معلوم نیست:
«مرغ باغ ملکوتم، نیم از عالم خاک
چند روزی قفسی ساخته اند از بدنم
می وصلی بچشان تا در زندان ابد
از سرِ عربده مستانه به هم درشکنم»
[9] نگاه کنید به غزل حافظ با مطلع: «حسب حالی ننوشتیم و شد ایامی چند»
[10] نگاه کنید به غزل مشهور حافظ با مطلع: «دوش دیدم که ملایک در میخانه زدند»
[11] نگاه کنید به غزل حافظ با مطلع: «خسروا گوی فلک در خم چوگان تو باد»
[12] نگاه کنید به غزل مولانا با مطلع: «شتران مست شدستند ببین رقص جمل» (غزل 1344).
[13] نگاه کنید به غزل حافظ با مطلع: «سال ها پیروی مذهب رندان کردم»
[14] مطلع غزل حافظ
[15] مورخان گفته اند که یزیدیان در عصر روز پنج شنبه نهم محرم سال 61، تاسوعا، جنگ را آغاز کردند. امام (ع) تا فردا زمان خواست. در میان ذاکران عاشورا مشهور آن است که دلیل این مهلت طلبی، تدارک فرصتی شبانه برای راز و نیاز با خداوند بود. اما در روایت طبری در تاریخ کبیر که ترجمه ی آن که حدود 11 قرن پیش در دوره منصور بن نوح سامانی به انشای زیبای فارسی ابوعلی بلعمی تحریر شده است، نکته ای در بیان نیت واقعی امام (ع) از زمان خواهی آمده است که عمیقاً احترام انگیز و تکان دهنده است: «و آن شب حسین همه کار راست کرد و شمشیر نیکو کرد... پس حسین این مردمان را یکان یکان که به نصرت او آمده بودند، بنشاند و همه مهتران و بزرگان بودند و ایشان را خطبه کرد و گفت آنچه بر شما بود کردید و من شما را نه به حرب آوردم، اکنون حرب پیش آمد و من از جان خویش نومید گشتم و شما را از بیعت خویش بحل کردم. شما بازگردید و بروید و مرا امشب زمان خواستن بکار نبود، از بهر شما خواستم تا هر که خواهد رفتن، برود.» (طبری، ص 24). امام (ع) می خواست با استفاده از تاریکی شب، امکان یک تصمیم آزاد و دور از هرگونه تحمیل پنهانی را در اختیار آنانی که به رهایی از معرکه می اندیشیدند بگذارد. به محترمانه ترین شکلی « نقدها» را عیار گرفت تا آنانکه اهل ایستادگی در آن معرکه نیستند و یا مزاج صومعه داری دارند، برخیزند و پی کار خود بروند.
[16] نگاه کنید به غزل مشهور حافظ با مطلع: «مژده وصل تو کو کز سر جان برخیزم»
[17] در مقاتل آمده است که پس از صحبت امام (ع) در شب عاشورا و برداشتن بیعت از خاندان و یاران، نخستین پاسخ از عباس بن علی (ع) برآمد که گفت که هرگز حسین را تنها نخواهد گذاشت و آنگاه دیگران هم همین را گفتند (نگاه کنید به ابی مخنف، ص 180؛ طبری، ص 24)؛ و از گفتار امام در آن شب آمده است که فرمود: یاران و خاندان من به راستی و وفا بی مانندند. ( نگاه کنید به ابی مخنف، ص 179).
[18] تغییری در بازگوئی بیتی از یک نوحه ی قدیمی که می گفت:
«در شب قتلِ حسین، بی سر و سامان زینب
داشت اندیشه ی فردای یتیمان زینب»
تا هم اشکالِ وزن در مصرع اول حل شود و هم درماندگی و تزلزل تداعی نشود؛ چرا که در عین آنکه بی سر و سامانی فردا پیش روی بود، ضعف و سرگشتگی حاکم نبود؛ چنانکه برخوردِ فخیمِ آن شبِ امام (ع) و یارانِ او نشان می دهد. به روایت طبری، در آن شب در پی زمزمه اشعاری توسط امام (ع) که حکایت از شهادت او می کرد، علی بن حسین (ع) و زنان بگریستند؛ «حسین در خیمه شد و گفت مگریید که نه جای گریستن است، دشمن هم پهلوی ماست، شاد شود» (طبری، ص 24). به روایت ابی مخنف، حسین (ع) گفت: «خواهرم، تقوای خدا پیشه کن و از او تسلی بخواه، تو را سوگند می دهم که برای من گریبان چاک مده و زاری و شیون مکن» (ابی مخنف، ص 182). همچنین آنچه در منابع از عکس العمل مسئولانه ی بانوی کربلا و حتی دلداری دادن او به علی بن حسین (ع) آمده است نشان می دهد چشم انداز بی سر و سامانی، او را از ایفای مسئولیتش در مواجهه با پریشانی طفلان و فردای یتیمان باز نداشت. برخورد او با عبیدالله بن زیاد و یزید نیز مؤید تراوش روح عزت مندی در عین دردمندی است.
[19] نگاه کنید به غزل حافظ با مطلع: «شاه شمشادقدان، خسرو شیرین دهنان»
[20] اشاره به نقل ذاکرین امام (ع) است که: علی اکبر اجازه میدان خواست و به دفاع پدر رفت؛ پس از مدتی از میدان بازگشت و از تشنگی خود با امام (ع) گفت و امام لبان او را بوسید.
[21] نگاه کنید به غزل حافظ با مطلع: «آن سیه چرده که شیرینی عالم با اوست»
[22] باز هم نگاه کنید به غزل حافظ با مطلع: «شاه شمشادقدان، خسرو شیرین دهنان»
[23] نگاه کنید به غزل حافظ با مطلع: «سالها پیروی مذهب رندان کردم»، و نیز غزل او با مطلع: «ز دلبری نتوان لاف زد به آسانی»
[24] نگاه کنید به غزل حافظ با مطلع: «ای که مهجوری عشاق روا می داری»
منبع: خون بها
مطالب مرتبط:
عباس؛ الگوی رشادت و شجاعت
پیامبران خدا و سرزمین کربلا
فرا رسیدن تاسوعا و عاشورای حسینی تسلیت باد
چهل حدیث درباره امام حسین(ع)
تقویم و مناسبتهای ماه محرم
سلام ما به حسین و به قبلهگاه نمازش
تاسوعا و عاشورای حسینی
مذهبی