هر کسی می تواند یک قهرمان باشد
کارگردان : Christopher Nolan
نویسنده : Christopher Nolan
بازیگران: Christian Bale, Michael Caine ,Gary Oldman
خلاصه داستان :
هشت سال از حوادث پایان فیلم شوالیه تاریکی گذشته است. بروس وین (بتمن) اکنون مردی شکسته است که با خدمتکار وفادار خود به تنهایی روزگار را سپری می کند. مزدوری با نام بین (Bane) که از ارتش سایه ها اخراج شده است برای انتقامی ویران کننده به شهر گاتهام بازگشته است. اما انگیزه های واقعی او از بازگشت چیز دیگری است و اعمال خبیثانه او فقط به عنوان پوشش است.
کریستوفر نولان با «بتمن آغاز می کند» یک بروس وین و بتمن کاملا متفاوت از گذشته را به ما معرفی کرد. با «شوالیه تاریکی» ثابت کرد که می توان ازداستان های مصور ابر قهرمانی فیلمی با ارزش های هنری و ماندگار ساخت و در «شوالیه تاریکی برمی خیزد» کاری میکند که به جای اثبات آن، این سوال در ذهن سینماگران شکل بگیرد که پس از این فیلم چگونه میتوان از داستان های مصور ابر قهرمانی فیلمی با ارزش های هنری و ماندگار ساخت؟ درست است که ویژگی های شخصیتی بتمن در بین ابرقهرمانان معروف، ابعاد واقعی تری دارد و همین مسئله هم سبب تمایز آن با دیگر شخصیت ها شده ولی هوشمندی و نگاه دقیق نولان در پرداخت صحیح به وجوهات انسانی این شخصیت است که در عالم سینما بتمن را بر قله پیروزی نشانده.
اگر نگاهی کلی به سه گانه بتمن بیندازیم می توانیم روند حرکت داستان از آرامش به سوی طوفان را مشاهده کنیم. قسمت نخست از درون شخصیت بروس وین آغاز شد. ضعف ها و خلاهای شخصی، درونش را به چالش کشید. به تدریج بروس بر نقاط ضعفش غلبه کرد و از سکون او به تحرک بتمن رسیدیم. و با آدم بدهای داستان روبه رو شدیم که هنوز قلمروشان را گسترش نداده بودند. وقتی که با دنیای پیرامون بتمن آشنا شدیم و نقاط تیره آن را دیدیم در قسمت دوم با تمرکز بیشتری برروی یکی از آنها یعنی جوکر (با بازی هیث لجر) و تقابل بتمن با او بیش از پیش به عمق فاجعه پی بردیم. یعنی زمانی که مقابله با یک نفر از موجودات شر زمینی، تا این حد سخت و طاقت فرساست پس زندگی در جامعه ای که جوکرهای بی شماری دارد به مراتب دشوارتر خواهد بود. و بالاخره در قسمت پایانی پس از آزمودن بتمن در شرایطی به مراتب آرام تر از وضع موجود، او را که خسته از آخرین مبارزه اش است، در جهنمی به نام شهر گاتهام می بینیم. که دیگر با خراب کاری های یک فرد روبه رو نیست. بلکه با موجوداتی طرف است که هرکدام از آنها به تنهایی از جوکر هم بی رحم ترند. مانند پطرس نیست که با یک سوراخ طرف باشد و بتواند جلوی آن را بگیرد، بلکه با شکاف های عمیقی مواجه است که با تمام نیرویی که دارد هم نمی تواند در مقابل آنها بایستد.
«شوالیه تاریکی برمی خیزد» مانند شرایط حاکم بر شهر گاتهام، در حالتی معلق بین زمین و آسمان در یک هواپیما، که بسیار سکانسی تماشایی و نفس گیر است آغاز می شود. در همین ابتدا با بین (تام هاردی) رو به رو می شویم که به شکل هیجان انگیزی هواپیما را در آسمان می رباید و کمی بعد آن را نابود می کند. تا پایان، فیلم از انگیزه بین برای اعمالش پرده برنمی دارد ولی تنها چیزی که در مورد او می فهمیم مربوط به دوران کودکیش است که در ادامه این متن به آن اشاره خواهم کرد. داستان فیلم هشت سال پس از رخدادهای «شوالیه تاریکی» می گذرد. بروس وین (کریستین بیل) تبدیل به فردی منزوی شده و همچنان با خدمتکار وفادارش آلفرد (مایکل کین) زندگی می کند. ولی همان طور که در قسمت قبل دیدیم، مردم او را مقصر مرگ دادستان هاروی دنت می دانند و به همین خاطر در این مدت هیچ کس سراغی از بتمن نگرفته. حالا دیگر بروس آن جوان قسمت اول نیست که تازه می خواهد آغاز کند. او مدت هاست که آغاز کرده و شکست سختی که متحمل شده مانعی برای ادامه حرکتش شده. شرایط این بار خیلی سخت تر است. در حالی که بین برای به انجام رساندن هدف نامعلومش تا آسمان هم پیش می رود، وین باید با چالش درونی خود به خاطر بازنشستگی هم خودخواسته و هم ناخواسته دست و پنجه نرم کند. در اوضاع نابسمان شهر که همیشه توسط آلفرد به او گوشزد می شود و در شرایطی که بی نظمی بر همه جا چه بر شهر و چه در زندگی وین حاکم است، سلینا کایل (آن هاتاوی) وارد داستان می شود. او یک سارق است که از منازل دزدی می کند و این بار نوبت به خانه بروس وین می رسد که گردنبند مرواریدی را از آن سرقت می کند. برخلاف آنچه که تا پیش از نمایش فیلم او را زن گربه ای می دانستند ولی در طول فیلم هیچ اشاره ای به این نام نمی شود و از همه مهم تر از او قهرمانی مانند بتمن نمی سازد. بلکه او را دختری اغواکننده و پر انرژی که برای اثبات خودش و گذراندن زندگی در جامعه در حال سقوطش دست به دزدی می زند و همچنین برای جاه طلبی همواره سعی در رقابت با بتمن را دارد، معرفی می کند. او برای وین مانند تلنگری می شود که از تبعید خود در سایه دست بکشد و دوباره حرکت کند.
در حدود ۳۰دقیقه ابتدایی فیلم دنبال کردن روابط و محور داستان شاید کمی سخت به نظر برسد ولی پس از گذشت این مدت زمان می فهمیم که این آشفتگی روابط ضعف اثر نبوده بلکه پیش درآمدی بر فضای به هم ریخته شهر بوده که به وسیله آن ما را برای رویارویی با آن آماده کرده است. بین به همراه همدستانش حمله خود را به شهر آغاز و به ساختمان بورس حمله می کند. که پس از ایده بکر ربودن هواپیما در ابتدای فیلم، باز هم با صحنه ای تماشایی رو به رو می شویم. وقتی که بین و همراهانش قصد خروج از ساختمان بورس را دارند مردم حاضر در آن را به صورت حلقه ای به بیرون هدایت می کنند و خودشان که در بین آنها برروی موتورهایشان مخفی شده اند در چشم برهم زدنی از بین آنها میگریزند و بالاخره نوبت به صحنه فوق العاده زیبای ورود بتمن می رسد. وقتی که آنها در تونلی در حال گریز هستند به یک باره تمام چراغ های آنجا خاموش می شود و در تاریکی فرو می رود و در همان لحظه شوالیه تاریکی ظاهر می شود.
حمله به بورس سبب می شود بروس وین با خطر ورشکستگی رو به رو شود. او مدیریت شرکتش را به میراندا تاته (ماریون کوتیار) یکی از اعضای هیئت مدیره می سپارد. شرایط به وجود آمده یعنی تقابل با تروریسم و بحران اقتصادی ما را به یاد فضای شکل گرفته در جهان به خصوص در چند سال اخیر می اندازد که با هوشمندی تمام از این دو معضل استفاده شده تا موقعیتی که شخصیت های داستان در آن قرار می گیرند برای مخاطبانی که با این دو مسئله رو به رو بوده اند هم ملموس تر شود.
هر چه پیش می رویم قدرت بین بیشتر و همچنین موفق می شود یکی از مهمترین اهدافش را تا حدودی به ثمر برساند. یعنی با خاک یکسان کردن شهر که در صحنه درخشانی از فیلم زمانی که بین در ورزشگاه است با یک کنترل از راه دور بسیاری از نقاط شهر از جمله آن ورزشگاه را منفجر می کند. بین می خواهد همه چیز را متوقف و نابود کند تا بتواند همه چیز را طبق خواسته اش شروع کند و پیش ببرد. بتمن در زمان رویارویی با بین نمی تواند در مقابل قدرت فیزیکی او استقامت کند و بالاخره پس از بروس وین نوبت به بتمن می رسد تا شکست دیگری را تجربه کند و نقابش توسط بین خرد شود و به زندان بیفتد. همان زندانی که بین در سنین پایین تر در آن روزگار گذرانده بود. ورودی و خروجی این زندان یکی است که شکلی استوانه ای دارد. درست شبیه همان چاهی که بروس در کودکی در آن سقوط کرد و ترس از خفاش در او به وجود آمد. به قول یکی از دیالوگ های فیلم: اگر می خواهی دنیا را نجات بدهی، باید به آن اعتماد کنی. او این بار باید به خودش و دنیای خودش اعتماد کند تا بتواند از آن استوانه بالا بیاید. دقیقا بر خلاف بین که برای پایین فرستادن دیگران به آنجا تلاش می کند. همه چیز از گذشته سرچشمه می گیرد. همان طور که به آن اشاره کردم در فیلم به گذشته سخت بین در آن زندان اشاره می شود ولی بسیار کوتاه و گذرا. مانند بروس وین، که او هم کودکی سختی داشته و داشته هایش را از دست داده ولی با این تفاوت که وین نمی خواهد بیشتر از چیزی که هزینه کرده از دست بدهد، ولی بین چیزی ندارد که نگرانش باشد و آن چیزی هم برای خودش نیست یعنی شهر را هم می خواهد به فهرست نابود شده هایش اضافه کند.
هیچ کس نمی داند که دقیقا چه اتفاقی در حال رخ دادن است. انگیزه این افراد چیست. و فقط همه تنها چیزی را که می دانند این است که با بمبی طرف هستند که توسط لوسیوس فاکس (مورگان فریمن) به عنوان یک منبع انرژی بدون آلودگی تولید شده بود و اکنون توسط بین تبدیل به یک بمب هسته ای شده است. هیچ چیز مخرب و یا نجات دهنده مطلق نیست. نه بین شر مطلق است و نه وین قدرت برتر. شخصی مانند بتمن از ماسک استفاده می کند و صدایش را تغییر می دهد تا بماند و نجات دهد و دیگری یعنی بین از ماسکی که شبیه ماسک اکسیژن است بهره می برد تا نفس بکشد و بکشد. دقیقا همان قسمت از صورت بروس که توسط ماسک پنهان نشده، در صورت بین همان قسمت پوشیده شده. یکی می خواهد با قدرت کلامش حرف بزند و دیگری با شر نگاهش. هیچ کس نمی تواند در این هرج و مرج قدرت برتر باشد. که حتی در جایی از فیلم در دیالوگ بتمن خطاب به سلینا به این نکته اشاره می شود: همه می توانند قهرمان باشند. که به همین خاطر است که پلیسی به نام جان بلیک (جوزف گوردن لویت) به فکر نجات شهر است و در پایان می بینیم که او هم می تواند در راه قهرمان شدن قدم بردارد.
نولان اختتامیه بی نظیری برای بتمن تدارک دیده که این بار قهرمان و قهرمانی را فراتر از بتمن تعریف می کند. قهرمانی که از تمام قدرتش استفاده می کند تا شاید بتواند در مقابل بدی ها بایستد ولی در پایان به این نتیجه می رسد که خود باید به این قائله پایان دهد. او یک قهرمان است ولی حالا نوبت به صلح رسیده که با فداکاری او می تواند برقرار شود. به جرات می توان گفت سکانس پایانی «شوالیه تاریکی برمی خیزد» یکی از به یادماندنی ترین پایان بندی ها در بین فیلم های ابرقهرمانی تبدیل خواهد شد. این فیلم یکی از پر جزئیات ترین فیلم های بتمن است. فیلم برداری فوق العاده، موسیقی شاهکار هانس زیمر، جلوه های ویژه، طراحی صحنه و لباس و... همه چیز با نهایت ظرافت صورت گرفته. ولی شاید تنها ایرادی که بتوان به فیلم وارد کرد قرار گرفتن تام هاردی در نقش بین است. این شخصیت به دلیل اینکه فقط چشمانش پیداست و صدایش هم به خاطر ماسکی که برروی صورتش دارد، حالتی غیر طبیعی دارد، به بازیگری نیاز داشت که بتواند با چشمانش حرف بزند و صداسازی فوق العاده ای مانند هیث لجر انجام دهد که متاسفانه تام هاردی نتوانسته از عهده این نقش آن طور که باید برآید. ولی در کل حتی این ضعف هم ذره ای از جذابیت فیلم نمی کاهد. نولان در چند سال اخیر نشان داده که کارگردان قابل اعتمادی است. زیرا پس از هر فیلم توانسته توقع مخاطبان را برآورده سازد. بی صبرانه منتظر کارهای آینده او هستم و از این بابت اطمینان دارم که مدت ها باید بگذرد تا شاید فیلمی با محوریت ابرقهرمانان ساخته شود که بتواند حداقل به گرد پای سه گانه نولان برسد.
منبع:کافه سینما/حسام حاجی پور
مطالب مرتبط:
دانلود آلبوم موسیقی فیلم شوالیه تاریکی بر می خیزد
فیلمنامه ای خارق العاده برای شوالیه ی تاریکی بر می خیزد
دانلود ویدئو قطعه ی حماسی(A Dark Knight)،تیتراژ پایانی فیلم شوالیه تاریکی
وقتی یک فیلم به تو می آموزد/ نگاهی به شخصیت جوکر در شوالیه تاریکی
نقد و بررسی فیلم شوالیه تاریکی The Dark Knight
نامه خداحافظی کریستوفر نولان با بتمن