در ویژه نامه چاپ شده در شمار 400 ماهنامه فیلم فهرست منتخبی از بهترین آثار سینمایی ایران و جهان منتشر شد که با انتخاب 92 منتقد سینمایی کشور و در طی رای گیری های ده سال یک بار این نشریه معتبر و باسابقه کشورمان، بدون تردید از مهمترین لیست های موجود برای علاقه مندان سینما به شمار می رود. بررسی این آثار برجسته و تماشای مجدد برخی از نمونه های کلاسیک همان قدرلازم است که توجه به عوامل تاثیر گذرا بر هویت فرهنگی یک جامعه. حتی می توان گفت که تعدادای از این آثار سینمایی به خصوص فیلم های ساخته شده در کشورمان، همان هویت فرهنگی هستند که معمولا درباره آن بسیار صحبت می شود. در هریک از این دو فهرست خارجی و ایرانی ده فیلم اول و برگزیده فهرست را انتخاب کرده ایم تا جداگانه به بررسی هر کدام بپردازیم:
1.سرگیجه (آلفرد هیچکاک)
دامنه شهرت آلفرد هیچکاک در دهه شصت تقریبا به سراسر جهان رسیده بود. دو رمان نویس فرانسوی که متوجه شده بودند هیچکاک به آثارشان علاقه مند شده، داستان سرگیجه را فقط برای جلب نظر او می نویسند. یعنی سرگیجه نه یک داستان سفارشی که نمونه ای است از تلاش ادبیات برای دست یافتن به ارج و قرب سینما. سرگیجه یک فیلم معمایی و روانشناختی است. اثری از کارگردانی که در ایجاد حس دلهره و تعلیق در تماشاگرانش یک استاد تمام عیار است. اسکاتی شخصیت اول فیلم است که به عنوان یک کارآگاه خصوصی استخدام شده تا زنی را تعقیب کند. به نظر می رسد که زن یک نوع آشفتگی روحی دارد. در جریان تعقیب اسکاتی با او رو به رو می شود و در جریان گفتگو با او متوجه می شود که انگار روح شخص دیگری در کالبد او حلول کرده است. فیلم با ظرافت های بصری ویژه اش و شکل روایت داستان تماشاگر را به این باور می رساند که کاراکتر این زن یک موجود تناسخ یافته است که آشفتگی روح او باعث شده که زندگی عجیب و غریب و در عین حال دلگیری داشته باشد. در عین حال یک مشخصه بارز از ابتدای فیلم وجود داشته و آن آشنایی ما با مشکلات روحی شخصیت کارآگاه است. اسکاتی مبتلا به نوعی از سرگیجه ست که در ارتفاع رخ می دهد. در صحنه ای از فیلم می بینیم که او حتی بالای یک صندلی هم نمی تواند تعادل خود ار حفظ کند. در واقع می شود گفت که فیلم سرگیجه مجموعه ای بی نظیر از مشکلات روانی انسان ها را به تصویر می کشد؛ افسردگی، وسواس، احساس گناه، فقدان هویت، هذیان و انواع و اقسام روان پریشی های دیگر. داستان فیلم به شیوه ای کاملا منحصر به فرد وضعیت روانی شخصیت اسکاتی را با وضعیت تناسخ روحی آن زن ترکیب می کند تا تعلیق و ضربه موجود در انتهای فیلم تاثیری دو چندان داشته باشد.
2.همشهری کین (اورسن ولز)
تماشاگران سینما در سال 1941 شخصیت چارلز فاستر کین را در این فیلم بسیار نزدیک به یک شخصیت مشهور در آمریکا می دیدند؛ مالک روزنامه و سرمایه گذاری به نام ویلیام راندولف هرست. کین هم همچون هرست یک غول مسلم در عرصه اقتصاد و ارتباطات عصر خود به حساب می آمد و با تکیه بر جاه طلبی اش تا مرز کاندیداتوری انتخابات ریاست جمهوری هم پیش می رود. فیلم از دوران کودکی کین آغاز می شود، ازجایی که گزارشگری به نام تامپسن شروع می کند به نوشتن درباره او، فیلم از زمان حال به عقب باز می گردد و در واقع از اولین نمونه هایی است که از آن پس فلاش بک را در روایات سینمایی به یک روش معمول تبدیل می کند. فیلم همچنین شاید اولین نمونه تاریخ سینما باشد که مبنای داستانش را بر یک شخصیت پیچیده استوار کرده و به تاثیر او بر روی سایر کاراکترها می پردازد. کین با ثروتی که از قیمش به دست آورده در جوانی امتیاز یک روزنامه مشهور را می خرد اما جاه طلبی های او خیلی زود سرانجام ناخوشایندی می یابد و عاقبت ورشکست می شود. درست بعد از ورشکستگی او فیلم دوباره به زمان حال باز می گردد تا به شخصیت تامپسن بپردازد و نشان دهد آنچه که در واقع روایت را پیش می برد همین شخصیت خبرنگار است. سپس شخصیت همسر کین یعنی سوزان وارد ماجرا می شود که می خواهد یک خواننده اپرا شود. اما سرمایه گذاری های همسرش نمی تواند او را به یک خواننده مشهور تبدیل کند. در نهایت اختلاف این دو بر سر همین موضوع و مسائل دنباله دارش منجر به جدایی سوزان از کین می شود. فیلم جدا از تامپسن چند راوی دیگر هم دارد که در زمان های کمتری از فیلم دریچه جدیدی از زندگی شخصی کین را برایمان باز می کنند. یکی از همین روای ها خود سوزان است. سبک روایی و خلاقیت های بصری فیلم آن هم در دوره کلاسیک به بهترین شکل نشان می دهد که چگونه غرور یک جوان آرمان گرا و جسور چطور به عاملی برای سرخوردگی اش بدل می شود. با همه اینها همشهری کین به عنوان شاهکار اورسن ولز جوان، در دروان خودش چندان درک نشد و سال های بعد به راس فهرست آثار برگزیده سینمایی رسید. به واقع می شود گفت که ولز نابغه ای بود که همیشه جلوتر از زمان خودش می ایستاد.
3.داستان توکیو (یاسوجیرو ازو)
نباید از قرار گرفتن یک فیلم از سینمای ژاپن در جایگاه سوم این فهرست چندان تعجب کرد. جدا از اینکه سینمای ژاپن فیلمسازانی نظیر ازو و آکیرا کوروساوا را به جهان معرفی کرده است فیلم داستان توکیو هم خود یک نمونه منحصر به فرد از سینمای ژاپن به حساب می آید. زمانی که این فیلم در سال 1953 به نمایش درآمد تماشگران غربی هرگز نمی توانستند تصور کنند که یک فیلم ژاپنی تا این اندازه خلاقانه و تاثیرگذار باشد. روایت و تاثیر داستان در این فیلم خلاف تمام قواعد سینمای کلاسیک به تصویر کشیده می شود. در این فیلم وضعیت یک خانواده ژاپنی را می بینیم که پدر بزرگ و مادر بزرگ این خانواده در آن به عنوان شخصیت های اصلی مطرح می شوند. اما هنگامی که مادربزرگ بیمار می شود ما وقتی از این واقعه مطلع می شویم که تلگرافی به دست پسر و دختر خانواده رسیده است. در حالی که شکل روایت در فیلم به گونه ای است که ما باید نحوه بیمار شدن مادربزرگ را می دیدم اما این اتفاق نمی افتد تا به این ترتیب مخاطب غافلگیر شود. فیلم در تمام دقایق خود به لحاظ سبک روایی در نقطه مقابل الگوهای هالیوودی قرار می گیرد. یعنی به جای آنکه تماشاگر را درگیر کنش های داستان کند تصاویری را به مخاطب خود نشان می دهد که از داستان و صحنه های مربوط به آن فاصله ای معنادار و آشکار دارد. عروس خانواده نوریکو شخصیتی است که پس از فهمیدن ماجرای بیماری مادربزرگ وارد داستان فیلم می شود اما ورود او به داستان هم با یک خلاقیت بصری کاملا منحصر به فرد اتفاق می افتد که نظیرش چندان درآثار سینمایی دیده نشده است. همان طور که گفته شد پدربزرگ و مادربزرگ در این خانواده از شخصیت های اصلی هستند و همه ماجرا درباره نقل مکان آنها به خانه عروسشان است اما جالب این است که چهره این دو کاراکتر در هیچ کجای فیلم با تمرکز قابل توجهی به تصویر کشیده نمی شود؛ یعنی فیلم داستان و شخصیت هایش را در سطحی پایین تر از خلاقیت های بصری اش جای داده است.
4.کازابلانکا (مایکل کورتیز)
کازابلانکا نه تنها یکی از برجسته ترین آثار تاریخ سینما که از برترین فیلم های عاشقانه و رمانس سینمای جهان نیز به حساب می آید. داستان فیلم در زمان جنگ جهانی دوم رخ می دهد یعنی زمانی که اروپاییان با فرار از کشورهای خود به کازبلانکا می آمدند تا با بتوانند از آنجا به آمریکا بگریزند اما این کار منوط به اخذ ویزای خروجی از شهر بود که البته کار چندان آسانی هم به نظر نمی رسید. کافه ریک یکی از مکان های مشهور این شهر در فیلم به حساب می آید که شخصیتی به نام ریک بلن (با بازی ستاره سینمای کلاسیک همفری بوگارت) آن را اداره می کند. شخصیت های اصلی فیلم همگی انسان هایی شریف و محترمند که تنها در شرایط دشواری گرفتار شده اند. همین تصویر قابل باور و اصطلاحا خاکستری از کاراکترها یکی از مهمترین نقاط قوت فیلم کورتیز است. ریک یک کافه دار است که بنا به دلایلی نمی تواند به کشورخود یعنی آمریکا بازگردد و به واقع کازابلانکا را برای زندگی انتخاب کرده است. یک شب در کافه به زنی رو به رو می شود که در گذشته ای دور با او در پاریس آشنا شده است. آن دو در آن زمان به یکدیگر علاقه مند می شوند اما یک حادثه باعث جدایی آنها می شود. اکنون این زن ازدواج کرده و آشنایی سابق او با ریک باعث می شود که از او درخواست کند مقدمات فرارشان از شهر و حرکت به سوی آمریکا را فراهم کند. نحوه رو به رو شدن این دو دلباخته قدیمی با یکدیگر، دیالوگ هایی که میانشان در فصل های مختلف فیلم رد و بدل می شود و در نهایت تلاش هریک برای فداکاری و گذشت و در عین حال وفادار ماندن به تعهدات اخلاقی از داستان این فیلم یک ماجرای رویایی و مثال زدنی ساخته است. کازابلانکا در اکثر انتخاب های مردمی در رتبه اول قرار دارد و به واقع از محبوب ترین آثار تاریخ سینما به حساب می آید. هرچند که آثاری با مضمون عاشقانه معمولا چندان مورد توجه منتقدان قرار نمی گیرد. اما فیلم مایکل کورتیز از این لحاظ هم یک اثر منحصر به فرد و یگانه است چرا که همواره مورد علاقه منتقدان نشریات سینمایی بوده است.
5.هفت سامورایی (آکیرا کوروساوا)
وجود کارگردان هایی همچون ازو و کوروساوا و همچنین بازیگر برجسته ای مثل توشیرو میفونه در دهه پنجاه باعث شد که شهرت سینمای ژاپن بسیار افزایش پیدا کند و حتی مورد توجه منتقدان غربی نیز قرار گیرد. هفت سامورایی و راشامون از برترین آثار کوروساوا به حساب می آیند اما روایت حماسی کوروساوا از مبارزه سامورایی ها که فرهنگ تاریخی و خاص کشور ژاپن را به تصویر می کشد همواره در نظر عموم مردم و حتی منتقدان جذاب تر بوده است. فیلم داستان روستایی را روایت می کند که هر سال مورد حمله سارقان بی رحم منطقه قرار می گیرد. تنها چاره ای که به ذهن روستاییان می رسد استخدام چند سامورایی برای مقابله با آنها است اما روستاییان حتی پول زیادی هم برای پرداخت هزینه این مبارزان ندارند. اما در مرام سامورایی دفاع از مردم تنگ دست و مظلوم یک وظیفه به حساب می آید آنقدر که حتی حاضرند از جان خود هم برای این هدف بگذرند. کامبئی شخصیتی است که به عنوان رئیس گروه تصمیم می گیرد مبارزان را برای این دفاع جانانه و آرمان خواهانه جمع کند. او دو تن از افرادی را که قبلا با آنها همراه بوده انتخاب می کند و سپس به دنبال افراد دیگر می گردد. در این میان حتی یک اشراف زاده که خون سامورایی هم ندارد تلاش می کند تا نظر کامبئی را به خود جلب کند ودر نهایت او هم به گروه اضافه می شود. آخرین نفر شخصی است که هرگز به طور رسمی به گروه دعوت نمی شود اما به نوعی انگار خود را به گروه تحمیل می کند و نقش این شخصیت را ستاره سینمای ژاپن توشیرو میفونه بازی می کند. این نحوه جمع آوری اعضای گروه در واقع مقدمه ورود فیلم به داستان اصلی است که کارگردان از اینجا به بعد ماجرای درگیری های متوالی سارقان و این هفت سامورایی را به شکلی بسیار حماسی و فراموش ناشدنی ترسیم می کند. هفت سامورایی روایتی از فداکاری و ایستادگی انسان است. به همین دلیل است که هرگز از ذهن مخاطبان جدی سینما پاک نمی شود.
6.دزد دوچرخه (ویتوریو دسیکا)
روایت واقع گرایانه و تلخ دسیکا از حاشیه نشینان شهری در ایتالیای سال 1948 یکی از معتبرترین آثار سینمایی جهان به حساب می آید. نماهایی مستند گونه از وضعیت اسف بار اجتماعی کشور پس از جنگ جهانی دوم و سقوط کامل فاشیست ها، فلاکت هایی تازه را به تصویر می کشد که همچنان حتی پس از سقوط دیکتاتوری همچون موسیلینی نیز ابعادی بسیار خشن و بی رحمانه از فقر اقتصادی و فرهنگی را به همراه دارد. در فیلم دزد دوچرخه، شخصیت اصلی مردی است به نام ریچی که به همراه زن و پسر کوچکش در حاشیه شهر زندگی می کند. ریچی متقاضی دریافت کار است و در همان ابتدا شغلی پیدا می کند که برای به دست آوردن آن باید دوچرخه هم داشته باشد. اگر در زمانی کوتاه نتواند این دوچرخه را تهیه کند، انبوه بیکارانی که در نوبت ایستاده اند این شغل را از او خواهند گرفت. هرچند که آنها با فروش وسایل خانه سرانجام به این شغل دست می یابند اما دوچرخه درهمان روزهای آغازین کار ریچی دزدیده می شود. دسیکا با صحنه هایی از متن خیابان های پایتخت که فقر و تنگدستی مردم را به نمایش می گذارد از پیش برای قابل باور بودن این دزدی زمینه لازم را فراهم کرده است. حتی وقتی ریچی برای یافتن دوچرخه اش در بازار مال خرها با یک مرد درگیر می شود تماشاگر می تواند هم به ریچی حق دهد و هم به شخص مقابلش. دسیکا جهانی را به مخاطبش معرفی می کند که در آن فقرا باید از هم بدزدند تا زنده بمانند. این حقیقتی تلخ و بسیار تکان دهنده است به ویژه زمانی که ریچی می تواند شخص دزد را شناسایی کند اما درخانه او نه تنها دوچرخه اش را نمی یابد بلکه او و خانواده اش را بسیار فقیرتر ازخود می بیند. همین امر موجب می شود که شخصیت ریچی به مرور زمان در برابر پسرش که همه جا همراه اوست نیز خرد شود. دوچرخه پیدا نمی شود و ریچی مقابل چشم های فرزند کوچکش اشک می ریزد. این تصویری است که اوج تلخی این اثر را به نمایش می گذارد.
7.جاده (فدریکو فلینی)
فلینی بدون تردید از بزرگترین کارگردانان تاریخ سینمای ایتالیا و حتی جهان است که شهرتش با همین فیلم جاده آغاز می شود. فیلم حس وحالی شاعرانه و فضایی خیال انگیز دارد که رابطه عجیب دو شخصیت را دریک سیرک دوره گرد به تصویر می کشد. در سیرک یک دلقک وجود دارد به نام چلسومینا که دختری ریز نقش است و یک پهلوان درشت هیکل و زورمند به نام زامپانو که نقش آن را هم آنتونی کویین مشهور بازی می کند. چلسومینا شاد و پر تحرک و عاشق پیشه است اما زامپانو عبوس و بدخلق و انزواطلب. تضاد این دو کاراکتر اصلی در بیشتر دقایق فیلم ماجرا را پیش می برد تا اینکه مرد دیگری به نام فول به این معادله اضافه می شود. از این جا به بعد است که رفتار زامپانو هم کم کم تغییر می کند و از آن بی تفاوتی و سرد و بی روح به یک خشونت بی منطق و دیوانه وار می رسد. حسادت او در بعضی از دقایق فیلم ابعاد خطرناکی به خود می گیرد. نکته جالب این است که چلسومینا از شخصیت فول به عنوان یک الگو استفاده می کند و بیشتر در تلاش است که برخی از خصلت های فول را در زامپانو ایجاد کند. هرچند که زامپانو هم با فول بسیار بی رحم بوده است اما احساس چلسومینا به فول از جنس احساسی است که خود زامپانو هم به چلسومینا دارد. چلسومینا هم نهایت دل رحمی خود را به زامپانو نشان می دهد تا شاید بتواند او را از این خودآزاری بی دلیل نجات دهد. کار فوق العاده فلینی در این امر خلاصه می شود که تماشاگرش را متعجب و غافلگیر می کند وگرنه هیچ نکته غیرقابل باوری در فیلم جاده وجود ندارد. هرچند که گاهی فضایی فیلم از واقعیت فاصله می گیرد و فانتزی می شود اما این بدون شک امتیاز اثر نشانه دار و مارک دار فلینی به حساب می آید.
8.ریو براوو (هاوارد هاکس)
هاکس کارگردانی است که از متن یک سنت و روش سینمایی خاص به جهان معرفی شده است. او که ریوبراوو رادر سال 1959 ساخته به واقع با ساخت وسترن مشهور دیگری به نام صورت زخمی در سال 1932 به شهرت رسید. او وامدار سینمایی است که جان فورد استاد آن به حساب می آید(هرچند که دست کم جای یکی از فیلم هایش در این لیست خالی است!)با این حال هاکس هم نگاه ویژه خود را در سینمای هالیوود جستجو می کرد تا در ژانر وسترن شاهکاری مختص به خودش را خلق کند. آنچه در ماجرای ریوبراوو تعلیق داستانی ویژه ای ایجاد می کند موقعیت مخاطره آمیز یک کلانتر است. او شخصی را به جرم قتل بازداشت کرده است که به نوعی می توان گفت که از هرگونه آزار و ناراحتی مصونیت داشته است چه برسد به بازداشت در زندان کلانتری. متهم کلانترپسرمالک بزرگی است که نفوذ قابل توجهی در شهر دارد این دستگیری هرچند ناشی از خودسری و احتمال قریب به یقین قتل بوده است اما به نوعی اعلام جنگ با قدرت آن منطقه به حساب می آید که در ادامه ماجرا معلوم می شود توانایی اش درتبه کاری و جرم و جنایت نیز بسیار زیاد است! کلانتر ناچار است تا رسیدن سواره نظام پسر را در زندان نگه دارد تا همه چیز شکل قانونی به خود بگیرد اما همین امر موجب یک تعلیق وهیجان مضاعف در داستان می شود. تماشاگر به خوبی می داند که تا آمدن سواره نظام باید منتظر رویارویی کلانتر و تبه کاران ثروتمند باشد. یک جور تقابل خیر و شر به مفهوم کلاسیک آن که افراد شخصیت مالک را در ستیزی نابرابر مقابل کلانتر تنهای شهر قرار می دهد. هرچند که می شود گفت در آثار وسترن آنچه بیش از هرچیز اهمیت دارد همین فضای غرب وحشی، گستره دید مخاطب از تصاویر و اصطلاحا عمق میدان تصاویر است نه شکل پرداخت شخصیت ها.
9.توت فرنگی های وحشی (اینگماربرگمان)
در مجموعه آثار کلاسیک سینما فیلم های وجود دارند که عقاید و افکار فلسفی کارگردان را به نمایش می گذارند. توت فرنگی های وحشی بدون شک چنین تصویری از اینگمار برگمان فقید به مخاطب ارایه می کند. برگمان در این فیلم به وضوح تلاش کرده است که مخاطب در اثرش به کنکاش و جستجویی متفکرانه بپرداز تا مانند یک روانکاو به درون شخصیت اصلی فیلم نفوذ کند؛ کاری که برگمان در اثر مشهور دیگرش یعنی پرسونا هم انجام داده است که همان وادار کردن مخاطب است به تفکر عمیق تر درباره شخصیت های اثرش. ما رویاهای یک مرد سالخورده را در توت فرنگی های وحشی می بینیم که قرار است پس از سال های تحقیق پژوهش علمی در یک دانشگاه معتبر از او تقدیر شود. فیلم با یکی از کابوس های او شروع می شود که در خیابان متروک راه می رود و سپس با تابوت خودش رو به رو می شود. نگرانی این کاراکتر نه فقط به نحوه مواجهه با مرگ، که به گذشته پر فراز و نشیب او و حسرت ها و عقده هایش مربوط می شود. برگمان با تصاویر فیلمش کاری می کند که ما ضمیر ناخودآگاه این شخصیت را از طریق رویاها و کابوس هایش رد یابی کنیم. در عین حال همراهی عروس این شخصیت که با پسرش هم اختلاف دارد به ماجرا ابعاد تازه ای می دهد. او که یک پرفسور محترم و برجسته به حساب می آید در طول مسیرش برای آنکه به دانشگاه برسد باید زخم زبان ها و طعنه های گزنده عروسش را هم تحمل کند. در نهایت برگمان پرفسور را شخصیتی شکست خورده با زخم های لاعلاج روحی معرفی می کند. انسانی تنها و آزرده که جمله آخرین فردی را که در زندگی دوست داشته با اندوهی جانکاه و عمیق یادآوری می کند؛ آن زمان که عشق قدیمی اش هنگام خداحافظی به اومی گفت : فقط تورا دوست دارم، امروز، فردا و همیشه.
10.سینما پارادیزو (جوزپه تورناتوره)
آخرین فیلم ازاین فهرست یک فیلم غیر کلاسیک است که در سال 1988 و در عصرجید سینما ساخته شده است اما حال و هوایی بر آن حکم فرماست که لذت تماشای یک فیلم قدیمی را به مخاطب می بخشد. فیلم تورناتوره بیش از هرچیز درباره خود سینما است، نه فقط سالنی که نام فیلم از آن گرفته شده که حتی درباره تاریخ سینما و لذت مخاطبان ادوار مختلف از این پدیده هنری. فیلم تورناتوره درباره سال های شروع کار سالن های سینماست. آن صندلی های فلزی که کنار هم چیده می شد، امکانات محدود و آپارات های پر سرو صدا، آپاراتچی های سخت کوش و مهربان، سینمای صامت و حتی تبلیغات و قطعات مفصلی که پیش از آغاز فیلم برای افراد پخش می شد. سینما پارادیزو به این معنا یک فیلم نوستالژیک است که خاطرات افراد از سینما را زنده می کند. اما به معنای دیگر فیلم شخصیت هایی هم دارد که عشقشان بی سینما تبدیل به عشقی برای تداوم زندگی می شود؛ یک کودک به نام توتو و یک آپاراتچی به نام آلفردو. سالن سینمای آلفردو و اتاقک آپاراتش توتوی کوچک را کاملا مجذوب خود می کند. توتو کودکی و نوجوانی خود را در کنار آلفردو و در واقع در کنار سینما سپری می کند. می شود گفت که آلفردوی پیر نمادی از سینمای کلاسیک است. اتفاقی که باعث می شود بخشی از سالن سینما آتش بگیرد هم آلفردو را نابینا می کند و هم جهت زندگی توتو را تغییر می دهد. کمی بعد توتو که بزرگ تر شده و با نام اصلی اش یعنی سالواتوره خطاب می شود، به دختر جوانی علاقه مند می شود. اما دختر در روز قرار غیبت می کند و سالواتوره حتی بعد از یافتن آدرس خانه اش هم موفق به پیدا کردنش نمی شود. سال ها بعد ود سنین میان سالی او این دختر را در حالی می یابد که ازدواج کرده و دختری تقریبا مشابه با دوران جوانی خودش دارد. نکته مهم در این فیلم این است که شکست های عشقی افراد چه در عرصه سینما چه در حیطه زندگی چیزی از شخصیت آنها کم نمی کند و در نهایت جایگاه انسانی آنها را ارتقاء می دهد.
1.گوزن ها (مسعود کیمیایی)
آنچه که فیلم گوزن ها را در زمان خودش به فیلمی جریان ساز و حتی جنجال برانگیز بدل کرد جسارت فیلمساز در خلق موضوعاتی تازه بود که قبلا به این شکل هرگز در سینمای ایران به نمایش در نیامده بود. گوزن ها تصاویر، کاراکترها و بازی های بسیار درخشانی دارد و مسعود کیمیایی در فیلم خود توانسته با نوشتن یک داستان قدرتمند و منطق روایی آمیخته با شرایط اجتماعی مردم فقیر کشور در آن زمان یک شاهکار مسلم خلق کند. خانه ای که لوکیشن اصلی فیلم در اکثر دقایق آن است، محل زندگی افرادی است که با صاحبخانه طماع و فرصت طلبشان درگیرند و همیشه این امکان برای شان وجود دارد که تمامی اسباب و وسایلشان به خاطر عدم پرداخت اجاره به خیابان ریخته شود. کاراکتر اصلی یک مرد زخمی به نام قدرت است که از همان آغاز فیلم بازخم یک گلوله به سراغ رفیق دوران مدرسه اش در همین خانه می آید تا به او پناه دهد. تا اواسط فیلم دقیقا نمی دانیم که او به چه دلیل تیر خورده و از چه چیز می گریزد با این حال حضور او در خانه رفیقش یعنی سید ما را به سمت کاراکتر اصلی یعنی سید هدایت می کند. فیلم درباره احیای زندگی سید است که معتاد و زمین گیر شده و بعد از سال ها ارتکاب به جرم های گوناگون و ضربه زدن به جوانان از طریق پخش مواد، قرار است به خاطردیدار دوباره اش با رفیق قدیمی به ارزش های انسانی بازگردد. او در این جریان مجبور به انتقام کشی از موادفروش و صاحبخانه می شود و در نهایت به خاطر رفیقش از جان خود نیز می گذرد. دیالوگ های او در زمان درگیری با ماموران از به یادماندنی ترین دیالوگ های تاریخ سینمای ایران است. گوزنها یکی از ستایششدهترین فیلمهای تاریخ سینمای ایران است که نامش در اکثر فهرست های برگزیده منتقدان و تماشاگران ایرانی جای گرفته است.
2.باشوغریبه کوچک (بهرام بیضایی)
این فیلم در سال 68 و در تاریخی به تبعات ناخوشایند جنگ می پردازد که چنین نگاهی به هشت سال جنگ تحمیلی در آثار سینمایی وجود نداشت. شاید حتی بتوان گفت که آثار ضد جنگ بیشتر در زمان حال به نمایش در آمده اند ودر آن هنگام چنین اثری یک خرق عادت مسلم به حساب می آمد. قهرمان فیلم بهرام بیضایی یک کودک عرب است که فاصله جنوب تا شمال را طی کرده و به زنی به نام نایی پناه آورده است. همسر نایی هم یک رزمنده است و در صحنه جنگ حضور دارد به همین دلیل او بهتر می تواند درک کند که وضعیت روحی باشو چگونه است. باشو والدینش را در جریان جنگ از دست داده و حالا تنها همدمش زنی شده که حتی زبان او را هم نمی داند. صحنه ای مشهوردر این فیلم وجود دارد که در آن نایی و باشو در حال یادگیری زبان یکدیگرند. میان این دو پیوندی عاطفی شکل می گیرد که شاید هدف اصلی کارگردان از ساخت چنین فیلمی است؛ یعنی ستایش زندگی، عشق و آرامش در افرادی که هریک به نوعی از جنگ لطمه دیده اند. باشو غریبه کوچک بیش از سایرآثار بیضایی کارگردان فرهیخته و توانمند سینمایی ایران مورد نقد و بررسی قرار گرفته است. شاید به این دلیل که این فیلم بیش از سایر آثار بیضایی با مردم ارتباط برقرار کرده است. تهیه کننده فیلم هم کانون پرورش فکری کودکان بوده است و با توجه به اینکه بیضایی یک بار در جایی گفته بود که به دوران کودکی به خاطر کودکی نکردن مدیون است می شود نتیجه گرفت که فیلم بیضایی در ستایش معصومیت کودکان بوده است.
3.سوته دلان (علی حاتمی)
آثار علی حاتمی در سینمای کلاسیک ایران در حیطه جداگانه جای می گیرد. یعنی می شود تمام فیلم های او را جدا از زمانه خود بررسی کرد. لحن تغزلی او و نگاه ویژه اش به طراحی صحنه های رنگارنگ و دیالوگ هایی با نثر فاخر و ادیبانه او را یک فیلمساز خاص جلوه می دهد اما شاید نزدیک ترین اثر او به زمانه ای که در آن زندگی می کرد همین فیلم سوته دلان باشد. استناد روایت او به سنت ها فرهنگ اصیل ایران در سوته دلان نیز همچنان وجود دارد اما شرایط اجتماعی در این فیلم حضوری پررنگ دارد. حتی خاص بودن قهرمان فیلم با نام مجید دو کله که به واقع یک شخصیت شیرین عقل است ماجرای او را چندان از وضعیت روز در سال 56 جدا نمی کند. پدر همین شخصیت که کاسبی خوش نام و معتبر است گرفتار برخی از کارهای مجید می شود. مجید که عقل سالمی ندارد مرتب از دختران محله خواستگاری می کند و طبعا به خاطر وضعیتش به نتیجه ای نمی رسد. به همین خاطر وضعیت روحی او وخیم تر از قبل می شود. او را برای درمان به امامزاده می برند و در بازگشت او به دختر دیگری دل می بازد. این امر باعث می شود که سرانجام او را به عقد زنی در آورند اما پدر مجید با این وصلت موافق نیست. حاتمی شخصیت مجید را با یک معصومیت بی مانند تصویر کرده است که در نهایت سادگی او سبب می شود که لطمه بیشتری از محیط اجتماعی خود دریافت کند. به واقع در فیلم علی حاتمی با فضایی مواجه می شویم که برای افراد آسیب پذیر و ساده ای چون مجید جایی وجود ندارد و دروان پاکی و معصومیت در جهانی که علی حاتمی تصویر می کند به پایان رسیده است.
4.درباره الی... (اصغر فرهادی)
وقتی که فیلمی در سال 88 اکران می شود و به فهرست برترین آثار سینما راه می یابد باید اثری به یادماندنی و خارق العاده باشد. اصغر فرهادی کارگردانی بسیار خوش فکر و توانمند است، فیلمنامه آثارش را خودش می نویسد، بهترین بازی ممکن را از بازیگرانش می گیرد و در نهایت اکثر اثارش را می توان حتی یک ضیافت بصری وهنری ارزیابی کرد. بعد از چهارشنبه سوری که نشان می داد کارگردانی او به یک پختگی قابل توجه و حیرت انگیز رسیده است، درباره الی یک شگفتی تمام عیار بود که در جشنواره های خارجی و در نوشته های منتقدان معتبر غربی هم مورد ستایش و تقدیر قرار گرفت. بعد از موج آثار فیلمسازانی نظیر مخملباف و پناهی حضور فیلمسازی همچون فرهادی یک امتیاز برای سینمای ایران است. او نمی خواهد روشنفکر و یا سیاسی جلوه کند، تنها شخصیت می سازد، داستانش را روایت می کند و خلاقیت های بصری اش را به رخ می کشد. درباره الی در میان اثار او یک اثرسینمایی کامل است که شخصیت پردازی بی نظیر و روایتی قدرتمند دارد. داستان درباره شخصیتی است که همراه گروهی از دوستان نه چندان صمیمی اش به سفر شمال می رود. در این سفر قرار است او با یکی از مردان گروه سفر آشنا شود در حالی که بعدا مشخص می شود که او نامزد داشته است. فیلم دروغگویی های بی دلیل و پنهانکاری های مضحک شخصیت ها را کنار هم قرار می دهد و در نهایت همه چیز به یک حادثه ناگوار ختم می شود. هر یک از افراد فیلم می توانستند به گونه ای عمل کنند تا این حادثه رخ ندهد اما در نهایت همه چیز به سمتی پیش می رود که مشکلات بغرنج تر و پیچیده تر شود. درباره الی بیش از هرچیز درباره قضاوت است و دغدغه کشف حقیقت، چیزی که در بی تفاوتی و بی خیالی این روزهای جامعه ما به یک کیمیا بدل شده است!
5.هامون (داریوش مهرجویی)
هامون جدا از اینکه نام شخصیت اصلی این فیلم است نام خود فیلم و نام دریاچه ای است که خشک شده است. این معنای استعاری در کل فیلم و در روح و فکر شخصیت اصلی آن نیز جای گرفته است. مرد جوان روشنفکری که تلاش هایش در تمامی عرصه های زندگی بی سرانجام است همچون بیابان و زمینی لم یزرع عذاب می کشد و در عطش است. اما عطش او از جنس تصاحب پول و عنوان اجتماعی نیست. او تشنه حقیقت و عشق است و جستجوی خود را از عرصه نقاشی و مطالعه و تفکر به واقعیت می کشاند. کاری که عذاب او را در فضای یک جامعه دلمرده و غریب بیشتر می کند. فیلم به لحاظ بصری هم ساختاری پیچیده دارد و پر شده از انبوه فلاش بک هایی که در زمان های مختلف فیلم از وضعیت حال حمید هامون رمز گشایی می کند. جدا از این تصاویری فانتزی و خیال انگیز هم در فیلم دیده می شود که ربط معنایی چندانی با واقعیت روزمده هامون ندارد اما راهگشاست برای درک آشفتگی های روحی شخصیت اصلی که درگیر اختلاف با همسرش شده است. او همسرش را دوست دارد اما همسرش در تلاش است که از او جدا شود. فلاش بک ها نشان می دهد که هامون در حد توانش تلاش کرده که رابطه زناشویی شان خراب نشود اما توقعات شخصیت مهشید بیش از توان مردی است که درگیر دغدغه های فکری و اندیشه های متعالی است. به واقع می شود گفت که این دو خشصیت ربط چندانی به هم ندارند اما تنهایی هامون بدون همسرش بسیار عمیق تر از پیش می شود. مهرجویی با فیلم هامون تبدیل به کارگردانی مدعی می شود که تماشاکران جدی سینما باید همیشه منتظر فیلم بعدی اش بمانند.
6.تنگنا (امیر نادری)
تنگنا فیلمی است درباره اراده انسان اما بیشتر درباره محدودیت هایش نه درباره شکوه و عظمت و قدرت سازندگی آن. فیلم تصویر تمام عیاری از جامعه خودش در سال 52 است و بر پایه یک ریتم بصری استوار و سنجیده داستان خود را به تصویر می کشد. فیلم کاملا واقع گرا اما تلخ است و همان وطر که از نامش پیداست کاری می کند که مخاطب یک تنگنا واقعی را با تمام حواس و ادراکش لمس کند. فیلم با یک سالن بیلیارد و بازی شخصیت اولش آغاز می شود که وضعیتی غریب و ملتهب دارد. نام او علی خوشدست است که هم در بازی بیلیارد این خوش دستی را به نمایش می گذارد و هم در استفاده از چاقو! او البته یک چاقو کش نیست اما در یک حادثه ای مجبور به استفاده از چاقو می شود. مشکل اصلی او مشکل جامعه با اوست. جامعه ای که اعضایش منتظر فرصتند تا به او نارو بزنند. علی خوشدست شخصیتی است انباشته از رنج و درد که هیچ کس حاضر نیست او را یاری کند به جز زنی به نام اشرف که او هم با مشکلات فراوان زندگی خودش دست به گریبان است. فیلم البته نکات به یاد ماندنی دیگری هم دارد که آن را به اثری برجسته از هر لحاظ بدل می کند. از جمله موسیقی تاثیرگذار و هماهنگ با فضای فیلم از اسفندیار منفرد زاده و صدای فریدون فروغی که حس وحال معترض و یاغی به کاراکتر اصلی فیلم می بخشد. امیر نادری نه تنها یک فیلم برگزیده را به آثار تاریخ سینما اضافه کرده که حتی کی شخصیت رویایی هم خلق کرده است که پس از این فیلم به یک شمایل نمونه برای بازیگر آن یعنی سعید راد بدل می شود.
7.گاو ( داریوش مهرجویی)
دومین اثر مهرجویی در فهرست فیلم های برگزیده از موفق ترین اقتباس های ادبی در تاریخ سینمای ایران است. گاو بر اساس داستان عزاداران بیل از غلامحسین ساعدی ساخته شده و فضایی را خلق می کند که بسیار به احساس و باورهای شکل گرفته از متن داستان وفادار است. فیلم گاو مجوز اکران نداشت . در سال 48 در میان آثار اصطلاحا توقیف شده جای گرفت تا اینکه بنا شد جمله ای با این مضمون به ابتدای فیلم اضافه شود که اینجا ایران نیست و جایی دور افتاده در چهل سال پیش است. حاکمیت وقت آن میزان از فقر و فاقه حاکم بر روستای فیلم را نمی توانست تحمل کند اما همین سانسور سبب شد که تاثیر در فیلم در جامعه بیشتر شود و در نهایت آنچه حاکمیت تلاش می کرد غیرواقعی اش بخواند از سوی مردم علاقه مند به سینما عین واقعیت تلقی شود. گاو بارها از تلویزیون پخش شده است و ماجرایی کاملا آشنا برای مخاطب ایرانی دارد. ماجرای مردی که همه زندگی اش یک گاو بود و در نهایت پس از مرگ گاوش، هیاتی شبیه به گاو به خود می گیرد. مردم دهکده تلاش می کنند که او را از این وضعیت خارج کنند اما به نتیجه رضایت بخش نمی رسند. حتی وقتی با او حرف می زنند او پاسخ می دهد که مش حسن نیست بلکه گاو مش حسن است! گاو به فیلمی جریان ساز در سینمای ایران بدل شد آنقدر که برخی از آن به عنوان پدر سینمای معنوی ایران یاد می کنند. موج فعلی آثار معناگرایی که مدتی است درباره آن حرف وحدیث فراون شنیده ایم قرار بوده شبیه به فیلم هایی نظیر گاو باشد که البته واضح است که تفاوتی فاحش از این آثار تا فیلم گاو به چشم می خورد.
8. ناخدا خورشید (ناصر تقوایی)
ناخدا خورشید کامل ترین اثر کارگردان کهنه کار و مجرب سینمای ایران است که آثار با ارزش متعددی را به سینمای ایران معرفی کرده است. ساخت این فیلم با امکاناتی که در سال 66 موجود بوده بسیار دشوار و طاقت فرسا بود اما تقوایی به بهترین شکل ممکن از پس آن برآمده است. ساخت فیلم در دریای جنوب و روی عرشه کشتی از یک سو و خلق شخصیت های مستحکم به لحاظ داستانی و روایتی هوشمندانه از سوی دیگر ناخدا خورشید را همواره در رده بهترین آثار سینمای ایران جای داده است. داریوش ارجمند در نقش ناخدا خورشید یکی از بهترین نقش آفرینی های ممکن در عمر هنری خود را ارایه کرده است. همچنین نباید کاراکتر دکتر را با نقش آفرینی تاثیر گذار و قدرتمند علی نصریان از یاد برد. اینکه گفته می شود این فیلم اقتباسی از داستان داشتن و نداشتن ارنست همینگوی است چیزی از ارزش های داستانی آن کم نمی کند. چرا که فیلم علاقه کارگردان به زادبوم و ریشه های جنوبی اش و همچنین علاقه اش به ساخت آثار مستند را نیز آشکار می کند. کاراکتر ناخدا به عنوان شخصیت اصلی این فیلم حضور نافذ و موثر در اکثر دقایق آن دارد. مشکلات او در اداره کشتی اش هرگز به سادگی حل نمی شود اما آنچه از فیلم می بینیم نشان می دهد که لنج ناخدا همواره روی آب می ماند. روایت تقوایی از ناخدا خورشید روایت مقاومت و اراده انسان است که حتی نمونه های بازنده آن هم هنوز نشانی از فتح و ظفرمندی در چهره و رفتارشان دارند.
9. ناصرالدین شاه آکتور سینما (محسن مخملباف)
ماجرای دسترسی یک شاه قجری به ابزار و ادوات سینمایی جدا از امکانات کمدی فراوانش موقعیت های دیگری را هم خلق می کند که می تواند بسیار به شناخت شرایط تاریخی و فرهنگی ما کمک کند. ناصرالدین شاه آکتور سینما از این لحاظ یک اثر یگانه است که هم ارجاعات تاریخی قابل بحث دارد، هم لحظات مفرح فراوان و هم حتی دریافت هایی از ضعف های فرهنگی موجود که نشانه های آنها حتی هنوز هم به چشم می خورد. فیلم موفق محسن مخملباف از این لحاظ در تعریف واقعی واژه طنز هم مصداق می یابد آنقدر که اگر بخواهیم از آثار طنز سینمای ایران نام ببریم بدون شک ناصرالدین شاه آکتور سینما در جایگاه اول و بدون رقیب می ایستد و شاید در رتبه بعد بتوان از مجموعه دایی جان ناپلئون ناصر تقوایی هم نام برد. بازیگران فیلم همگی از بهترین نمونه های نقش آفرینی خود را ارایه می دهند اکبر عبدی در نقش ناصرالدین شاه، انتظامی در نقش مظفرالدین شاه، فاطمه معتمد آریا در نقش گلنار و همچنین محمد علی کشاورز در نقش ناصح شهر همگی از مهمترین ارکان موفقیت این فیلم به حساب می آیند. در فیلم ناصرالدین شاه برای اولین بار علاقه به سینما را در پدرش کشف می کند که از واژه سینماتوغراف حرف می زند! سپس خود او دربار و حرمسرایش را به صحنه های برای آثار خود تبدیل می کند. آثاری که قرار است هم دربار را به مضحکه تبدیل کند و اسباب تفریح و شادی شاه را فراهم کرده باشد. واضح است که در تمام این دقایق امور مملکتی معلق میان زمین آسمان مانده است تا شاه از لذت های و کشفیاتش بازنماند!
10. آرامش در حضور دیگران (ناصرتقوایی)
دومین اثر برجسته و مشهور تقوایی در این فهرست که اولی نساخته سینمایی اوست نیز یک اقتباس موفق ادبی است از مجموعه داستان های واهمه های بی نام و نشان نوشته غلامحسین ساعدی. فیلم در سال 79 ساخته شده ومدت چهار سال توقیف بود و بعد از حذف چند صحنه اکرانی کوتاه مدت را تجربه کرد و سپس دوبار به محاق توقیف افتاد. شخصیت اول فیلم یک سرهنگ بازنشسته است که پس از ازدواج مجددش می خواهد با دخترانش در یک آپارتمان زندگی کند. اما در سالهای که او در شهرستان زندگی می کرد روش زندگی دخترانش هم تغییر می کند. او وقتی با این وضع تازه مواجه می شود خیلی از رفتارهای دخترانش را نمی پذیرد اما در نهایت در اصل ماجرا تغییری ایجاد نمی شود. فیلم تقابل سنت و جامعه تازه مدرن شده را به تصویر می کشد که آزادی مورد نظر برخی از اعضایش خارج از عرف و قواعد اخلاقی به نظر می رسد. اختلاف عقیده شخصیت سرهنگ با دخترانش در نهایت او را به مرز جنون می رسند و همسرش ناچار می شود با او به آسایشگاه روانی برود تا بتواند از او پرستاری کند. یکی از دخترهای سرهنگ دست به خودکشی می زند و دیگری به ازدواجی ناخواسته و تحمیلی تن می دهد. فیلم آرامش در حضور دیگران ماجرای از هم پاشیدن اخلاقی و روحی یک خانواده را روایت می کند. فیلم برگزیده تقوایی یک تلاش شجاعانه و بسیار خلاقانه است که تاریک و تباهی موجود در طبقه متوسط جامعه ایرانی را در آن زمان به زیبا ترین شکل ممکن به نمایش گذاشته است. هرچند که این زیبایی در نمایش زشتی خلاصه شود باز هم چیزی از ارزش های این اثر کم نمی کند.
منبع : سالنامه پارسوما، سینمابوک
مطالب مرتبط: